کد مطلب:314876 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

شفای چشم پسرم را از شما می خواهم
جناب آقای كربلایی اكبر مولائی اسفنجان درباره كرامت مسجد مزبور از آقای حاج عبدالحسین عظیمی اهل قریه مذكور مقیم شهرستان تبریز ماجرای نقل كردند كه در ذیل می خوانید: در سال 1364 شمسی از آقای عظیمی شنیدم كه گفت:

روزی پسرم یونس با برادرش یوسف با هم چوب بازی می كردند كه ما در زبان محلی به آن «پل دسته» می گوییم. در بین بازی سر چوب یوسف به چشم یونس می خورد و بر اثر اصابت چشم وی زخمی می شود.

مشار الیه را جهت مداوا و معالجه نزد چشم پزشك در شهرستان تبریز بردیم. پزشك پس از معاینه و عكس برداری و آزمایش لازم، گفت: چشم بیمار باید



[ صفحه 416]



عمل جراحی شود. آن روز سپری گشت و بنده به قریه اسفنجان مراجعت كردم. قرار بود كه فردا چشم فرزندم را عمل كنند. سحرگاه آن شب كه می خواستم به تبریز بروم از كنار مسجد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) رد می شدم. آمدم در ورودی آن را كوبیدم و عرض كردم: یا حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شفای چشم پسرم را از شما می خواهم؛ زیرا شما از همه دكترها ماهرتر و حاذق تر هستی. پس از این توسل به تبریز رفتم و از پزشك معالج پرسیدم: وضعیت چشم فرزندم چگونه است؟

گفت: نه تنها عمل لازم نیست، بلكه چشم او كاملا سالم است!